گاهــی حجـم ِ دلــــتنـگی هایـم
آن قــَدر زیـاد می شود
که دنیــــا با تمام ِ وسعتش
برایـَم تنگ می شود ...
... دلتنــگـم...
دلتنـــــگ کسی کـــــه
گردش روزگارش به من که رسیــــد از حرکـت ایستـاد...
دلتنگ کسی که دلتنگی هایم را ندید...
دلتنگ ِ خودَم...
خودی که مدتهـــاست گم کـر د ه ام ...
گذشت دیگر آن زمان که فقط یک بار از دنیا می رفتیم
حالا یک بار از شهر می رویم
یک بار از دیار …
یک بار از یاد …
یک بار از دل …
و یک بار از دست...
سلام
تقریبا تموم نوشته هات رو خوندم ... نوشته هات خیلی زیبا و دلنشین بودن ... کلی لذت بردم ... منم قدیما مینوشتم ... اما یه روز نوشتن رو ول کردم ... روزی که فکر کردم دیگه تنها نیستم ... اما ...
خوشحال میشم اگه به من سر بزنی .
منتظرتم ...
• سَلـآمـ
• ـآپَــــمـ :)
• بُــدو بیـــآ