هیــــــس ...
اگـــه مـــاله مـــنی ،
اجـــازتـــم دستـــ منـــه ؛
همـــه چیـــزتـــم مـــال منـــه ،
پـــس چـــروکـــ پیـــشونیـــتم مـــال منـــه ،
تنـــها جـــایـــی کـــه بـــت اجـــازه میـــدم نـــاراحتـــ شـــی ...
زیـــر تـــابـــوتـــ منـــه
پـــس فـــقط بـــرام بخـــنـــد .
قـــــدر لحـــــظـه ها را بـدان …
زمـانــــــی می رسد که تـو دیگــــــــر قادر نیستـــــی بگـویـــــی :
جبــــــران مـــــی کـنم …
زندگی یعنی بازی. سه ، دو ، یک … سوت داور............ بازی شروع شد!!! دویدی ، دست و پا زدی
،
غرق شدی ، دل شکستی ، عاشق شدی ، بی رحم شدی ، مهربان شدی… بچه بودی ، بزرگ شدی ،
پیر
شدی سوت داورــــــ0?ــــــــــ بازی تمام شد... زندگی را باختی اشکاتو پاک کن همسفر گاهی باید
بازی
رو باخت اما اینو یادت باشه باز می شه زندگی رو ساخت
با مزه این که آن روزی که من عاشق شدم ، موبایل اختراع نشده بود.
و تنها وسیله زلف گره بستن با معشوق ، کاغذ بود
و من همان شب بارها پاکنویس کردم ..
می خواستم برایشان نامه ای بنویسم ، مقدور نبود
البته در منزل ما همیشه ی خدا کاغذ بود ، قلم هم بود
ولی من خودم از فرط هیجان دست هایم را گم کرده بودم
که برای نوشتن غیر از کاغذ و قلم باید دستی هم باشد که بنویسد :
(( بسم الله الرحمن الرحیم ، من عاشق شما شده ام ..
مرا ببخشید ، گستاخی کردم و عاشق شما شده ام
می خواهم به وسیله این کاغذ از شما اجازه بگیرم
اجازه می فرمائید من گاهی خوابتان را ببینم ؟
ببخشید دست خودم نیست ،
آن چشم های محترمتان قلب ما را می لرزاند ..
تو را به آبادی چشم هات نخند
خنده هات مرض دارد
آدم را بیمار می کند
آخر آدم گناه دارد به خدا ...
یک بار حوا
یک بار شیرین
یک بار لیلا
حالا تو ...
نخند
خنده هات استعداد شگرفی دارند
برای بیمار کردن یک شهر
برای به بیابان فرستادن هزار مجنون
برای تیشه زدن به ریشه ی هزار فرهاد ...
نخند
خنده هات مرض دارند
آدم بیمار می شود
تو می روی
درد شروع می شود
آدم می پیچد به خودش
تو که برنمیگردی
حالش را نمی پرسی ...
خدایا این که میگی از رگ گردن به من نزدیک تری و این حرفا حالیم نیست
بغلم کن..
----------------------------------
دو کلمه ی
انسان و انسانیت
اولی میان کوچهها گم شد
و دومی لابلای کتابها
------------------------------------
"گاهی اوقات مجبوریم بپذیریم
بعضی از آدم ها فقط می توانند
در قلبمان بمانند نه در زندگیمان"
سیلویا پلات
-----------------------------------
غرورت
نمی زاره برگردی؟؟؟ میدونم...جوابمو نمیدی؟؟؟ سکوت کردی؟؟؟محلم نمیزاری؟؟؟
دستاتو بهم نمیدی؟؟؟میرسه اون روزی که میخوای برگردی تلفن رو بر میداری...
زنگ میزنی... بوق بوق بر نمیدارم...عصبی میشی میگی حتما کلاس گذاشتم...روز
دوم زنگ میزنی...بوق بوق بر نمیدارم... با خودت میگی دیگه غلط بکنم بهش زنگ
بزنم روز سوم از جلو کوچمون رد میشی میبینی حجله کسی رو زدن سر کوچه...دلت
میسوزه...میای نزدیک چقدر قیافش آشناست...عه...منم؟؟؟برگشتی؟؟؟ببخش نمیتونم
جلو پات وایسم همه چیزم خاک شده چقدر مشکی بهت میاد...یادته؟؟؟التماس
میکردم نرو...حالا گریه نکن نمیتونم طاقت ندارم عشقم غرورت نزاشت زودتر
برگردی...؟؟؟
------------
بلند بگو لا اله الا الله
بسلامتی اولین مشت خاکی ک روم ریخته شد ...
ب سلامتی کوهی از خاک ک من زیرش موندم . ...
سلامتی خودم ک خاک سپاریم تموم شد همه رفتن کسی پیشم نموند مثل همیشه ...
تنها موندم ...
بِــــسِلامَـتیِ
نَبودَنَم
نَخَندیدَنَم
نَشکَستَنَم
بٌغـــــــْض نَکَردَنَم
راحـــَت خوابیــــــْــــدَم
تا ابـْـــــــَــــــد ...
---------------------
سر به دختر گفت: دوسم داری اشک از چشمای دختر جاری شد.
میخواست بره که پسر دستشو گرفت،اشکاشو پاک کرد و گفت:
اگه دوسم نداری اشکال نداره مهم اینه که من دوست دارم و طاقت دیدن اشکاتو ندارم
دختر سرشو پایین انداخت و گفت: میدونی چیه؟
من دوست ندارم!من...من بدجوری عاشقت شدم
پسر دستای دختر رو رها کرد و با قیافه ای غمگین از دختر جدا شد
دختر فریاد زد: مگه دوسم نداری؟چرا داری میری؟؟
پسر جواب داد:چون دوست دارم میخوام تنهات بذارم.
دختر گفت:فکر کنم شنیده باشی که میگن عاشقی که تنها باشه توی دنیا نمیمونه!!!
تو که دوست نداری من بمیرم هان؟؟؟
پسر گفت آنقدر دوستت دارم که نمیخوام به خاطرمن مرتکب گناه بشی!
پسر به دختر گفت: دوسم داری اشک از چشمای دختر جاری شد.
چون میگن عشق یه جور گناهه.
دختر گفت اما عشق پاکه!
پسرفریاد زد:عشق پاک دیگه هیچ جای دنیا پیدا نمیشه و دختر را برای همیشه تنها گذاشت.
(دقیقا همینطور ،عشق پاک دیگه پیدا نمیشه و احتمالش خیلییییییییییی کمه یعنی یک در ملیونه ک پیدا بشه و بیشتر عشقا هوس یعنی هوسو رنگ میکنن و جای عشق جا میزنن)هه اینه عشق این دوره زمنه که توی اهنگه علیرضا روزگار
اڪنوטּ ڪجاست؟
چـہ میڪنــב ؟
سرבش نیست؟
غذا خورבـہ است ؟
حالش خوب است ؟
همـہ بر وفق مراב است ؟
میپرسیــב چـہ ڪسے ؟
ڪسے ڪـہ فراموشش ڪرבـہ ام . . !
یارو میره خواستگاری میگه پسته فروشم ، پراید هم دارم ؛
تحقیق میکنن گندش درمیاد که دکتره !
******
دختره تو هواپیما با موبایل صحبت میکرد , مهماندار میره بهش میگه خانم صحبت کردن شما با موبایل اینجا ممنوعه ...
دختره هم به مخاطبش میگه عزیزم اینجا ممنوعه من صحبت کنم تو فقط حرف بزن من گوش میدم !!!!!******
آغا غذای سامان گلریز تو حلقم اگه دروغ بگم
دیروز همراه بابام رفته بودم که جواب آزمایش خونش رو بگیره پرستاره امده میگه : تبریک میگم جوابش مثبته شما باردارین!!!!!!!!!
هیچی دیگه تا منو از رو زمین بلند کردن سه چهار تا صندلی رو خورده بودم!
******
مورد داشتیم جشن تولد تو باغ بوده
بارون میاد همه آرایشا پاک میشه
جشن تولد تبدیل میشه به هالووین :)
******