ღبــهـ فــکــرمـ نبــاشـღ

ღبــهـ فــکــرمـ نبــاشـღ

^_^ماییم و نوای بی نوایی بسم اله اگر حریف مایی^_^
ღبــهـ فــکــرمـ نبــاشـღ

ღبــهـ فــکــرمـ نبــاشـღ

^_^ماییم و نوای بی نوایی بسم اله اگر حریف مایی^_^

کنارخیابان ایستاده بودم باخودم به مدل های ماشین هاوگرفتاریام فکرمیکردم. امبولانسی ازکنارم ردشد که روش نوشته بود فکرش رانکن اخرش مسافرخودمی.......

دلم بی تو پر از بغض و درده . . .

دلم عاشقی رو بی تو توبه کرده !


یک روز بعد از ظهر وقتی اسمیت داشت از سرکار به خانه باز می‌گشت، سر راه زن مسنی را دید که ماشینش خراب شده و ترسان در برف ایستاده. اسمیت از ماشین پیاده شد و خودش را معرفی کرد و گفت من آمده‌ام کمکتان کنم. زن گفت صدها ماشین از روبروی من رد شدند، اما کسی نایستاد، این واقعاً لطف شماست.
وقتی اسمیت لاستیک را عوض کرد و درب صندوق عقب را بست که آماده رفتن شود، زن پرسید: من چقدر باید بپردازم؟
اسمیت پاسخ داد: شما هیچ بدهی به من ندارید. من هم در چنین شرایطی بوده‌ام؛ روزی شخصی پس از اینکه به من کمک کرد، گفت اگر واقعاً می‌خواهی بدهی‌ات را بپردازی، باید نگذاری زنجیر عشق به تو ختم شود.
چند مایل جلوتر، زن کافه کوچکی را دید و داخل شد تا چیزی میل کند و بعد به راهش ادامه دهد؛ اما نتوانست بی‌توجه از لبخند شیرین زن پیشخدمت باردار بگذرد، او داستان زندگی پیشخدمت را نمی دانست و احتمالاً هرگز نخواهد فهمید، وقتی پیشخدمت برگشت تا بقیه صد دلار را بیاورد، زن بیرون رفته بود، درحالیکه روی دستمال سفره یادداشتی گذاشته بود.
وقتی پیشخدمت نوشته را خواند اشک در چشمانش حلقه زد؛ در یادداشت نوشته بود : شما هیچ بدهی به من ندارید. من هم در این موقعیت بوده‌ام؛ یک نفر به من کمک کرد و گفت اگر می‌خواهی بدهی‌ات را به من بپردازی، نباید بگذاری زنجیر عشق به تو ختم شود.. همان شب وقتی زن پیشخدمت به خانه برگشت، درحالیکه به ماجرای پیش آمده فکر می‌کرد به شوهرش گفت: دوستت دارم اسمیت! همه چیز داره درست میشه!!

میــــــــدونم ؛ بــــــــرای من نیستــــــــی !
امــــــــا .... !
دلی کــــــــه 
تنگ باشــــــــه این حرفهــــــــا رو نمیفهمــــــــه ... !
بــــه خــــدا
 نمیفــــــهمه.... !


مردانگی ات را

با شکستن دل دختری که دیوانه ی توست ثابت نکن

مردانگی ات را... ... ... ... ...

با غرور بی اندازه ات به دختری که عاشق توست ثابت نکن

مردانگی را زمانی میتوانی نشان دهی

که دختری با تمام تنهایی اش به تو تکیه کرده و

با تکیه به غرور تو

به قدرت تو

در این دنیای پر از نامردی قدم بر میدارد..

حال آدم که دست خودش نیست..

عکسی میبیند٬ترانه ای می شنود٬

اصلا هیچی هم نشده

یکهو دلش ریش می شود

حالا بیا و درستش کن...

آدم دلگیر منطق سرش نمی شود

برای آنها که رفته اند٬آنهایی که نیستند دلتنگ می شود

حتی برای آنها که هنوز نیامده اند

دل که بلـــــــــــــرزد

دیگر هیچ چیز سر جایش نیست

هیـــــــــچ چیز...

بگذار اعتراف کنم که بدجور دلم برایت تنگ شده
فکر نکن بی وفا هستم ، دلم از سنگ نشده...
اعتراف میکنم اینک در حسرت روزهای شیرین با تو بودنم
باور نمیکنم اینک بی توام
کاش میشد دوباره بیایی و یک لحظه دستهایم را بگیری
کاش میشد دوباره بیایی و لحظه ای مرا ببینی
تا دوباره به چشمهایت خیره شوم ، تا بر همه غم و غصه های بی تو بودن چیره شوم...
کاش میشد دوباره بیایی و لحظه ای نگاهت کنم ، با چشمهایم نازت کنم
در حسرت چشمهایت هستم ،چشمهایی که همیشه با دیدنش دنیایم عاشقانه میشد
بگذار اعتراف کنم که بدجور دلم هوایت را کرده
در حسرت گرمی دستهایت ، تا کی باید خیره شوم به عکسهایت ، هنوز هم عاشقم ، عاشق آن بهانه هایت...
کاش بودی و به بهانه هایت نیز راضی بودم ، کاش بودی و من دیگر از سردی نگاهت شاکی نبودم
هر چه خواستم از تو بگذرم از همه چیز گذشتم جز تو ، هر چه خواستم فراموشت کنم همه را فراموش کردم جز تو ، هر چه خواستم به خودم بگویم هیچگاه ندیدم تو را ، چشمهایم را بستم و باز هم دیدم تو را ، هر چه خواستم دلم را آرام کنم ، آرام نشد دلم و بیشتر بهانه تو را گرفت ، هر چه خواستم بگویم بی خیال ، بی خیالت نشدم و به خیالت تا جایی که فکرش هم نمی کنی رفتم...
میخواستم با تنهایی کنار بیایم ، دلم با تنهایی کنار نیامد ، میخواستم دلم را راضی کنم ، یاد تو باز هم به سراغم آمد ، میخواستم از این دنیا دل بکنم ، دلم با من راه نیامد ...
بگذار اعتراف کنم که دلم در چه حالیست ، بدجور از نبودنت شاکیست ، هر جا هستی برگرد که اصلا حالم خوب نیست....


ﺣﻮﺍﺳﺖ ﻫﺴﺖ ﺧﺪﺍ؟؟؟


ﻫﺮﻭﻗﺖ ﺻﺪﺍﯼ ﺷﮑﺴﺘﻦ ﺧﻮﺩﻣﻮ ﺷﻨﯿﺪﻡ .ﮔﻔﺘﻢ ﺑﺎﺷﻪ


ﻣﻨﻢ ﺧﺪﺍﯾﯽ ﺩﺍﺭﻡ ...


ﺣﻮﺍﺳﺖ ﻫﺴﺖ ﺧﺪﺍ؟؟؟


ﺍﺯ ﺑﭽﮕﯽ ﺗﺎﺍﻻﻥ ﻫﺮﻭﻗﺖ ﺯﻣﯿﻦ ﺧﻮﺭﺩﻡ ﻭ ﺑﻪ ﺳﺨﺘﯽ


ﭘﺎﺷﺪﻡ , ﯾﻪ ﺟﻤﻠﻪ ﺷﻨﯿﺪﻡ ﮐﻪ ...


" ﻏﺼﻪ ﻧﺨﻮﺭ ﺧﺪﺍﺑﺰﺭﮔﻪ"


ﺣﻮﺍﺳﺖ ﻫﺴﺖ ﺧﺪﺍ؟؟؟


ﺣﻮﺍﺳﺖ ﻫﺴﺖ ﻫﺮﺭﻭﺯ ﺑﺎﻫﺎﺕ ﺩﺭﺩﻭﺩﻝ ﻣﯿﮑﻨﻢ؟؟؟


ﺣﻮﺍﺳﺖ ﻫﺴﺖ ﻏﺼﻪ ﻫﺎﻡ ﺩﺍﺭﻩ ﺳﻨﮕﯿﻨﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﻪ؟؟؟


ﺣﻮﺍﺳﺖ ﻫﺴﺖ ﺧﯿﻠﯽ ﻭﻗﺘﻪ ﭼﺸﺎﻡ ﺑﺎﺭﻭﻧﯿﻪ؟؟؟


ﺣﻮﺍﺳﺖ ﻫﺴﺖ ﺑﺎ ﻟﮕﺪ ﺩﻟﻤﻮ ﻣﯿﺸﮑﻮﻧﻦ؟؟؟


ﺣﻮﺍﺳﺖ ﻫﺴﺖ ﻧﻔﺲ ﮐﻢ ﺍﻭﺭﺩﻡ؟؟؟


ﺧﺪﺍﯾﺎ ﻧﻔﺲ ﻣﯿﺨﺎﻡ ....


ﺧﻮﺷﯽ ﻣﯿﺨﺎﻡ ...


ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯿﺨﺎﻡ ....


… … …


ﺧﺪﺍﯾﺎﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍ ... ﯾﻪ ﺧﻨﺪﻩ ﺍﺯ ﺗﻪ ﺩﻝ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ

وقتی که میگـــــــی دیگه برای همیـــــشه فراموشــش کردی

و هیچ احتــیاجی بهـــش نداری

و تمام بد و بیـــراهه های دنیا رو نصیـــبش میکنی

دقیقا همـــون زمانیه که بیشتر از همیشه دلت براشــ تنگ شده...

اَگــــَر میدآنی دَر دُنیـآ کــَسی هست که بـآ دیدَنــَش.. .

رَنگ رُخســآرَت تغیـــیر میکنــَد،

و صــِدای قــَلبـَت اَبرویــَت رابه تــآراج میبــَرد،.

مــهـم نیــست که او مـآل تــو بــآشــَد…

مــهــِم این است که فـــَقــَط بــــآشـَد،

زِندگی کــُند،

لــِذَت ببرَد…..

و نــَفــَس بـــکشـد..

دلمـ خیلیـ گـــرفتهـ

زندگی ارزش اشک ـهای تو ـرو نداره ـسَخت نگیر ـمیگذره

خدا که باشه انگاری ـهمه چی ردیفهـ

عاشقانه ای کوتاه...
روزی که دختر کوچولوم بیاد پیشم
و بهم بگه آقای محترم به خانومت یه چیزی بگو
دیوونم کرده..
اونوقت عشقم
زیر چشمی هواسش به ما باشه ...
منم به دخترم بگم:
پس من چی بگم بابایی
که یه عمــــری دیوونشم ... ^_^

مے دونے بعضے روزآ دیگـﮧ
نـﮧ خآطــــره
نـﮧ بـــــغض
نـﮧ اَشکـــــــــــــ
هیچ کدوم دردے اَزت دوآ نمے کنـﮧ...
مے شینے و زل مے زنے یـﮧ گوشـﮧ
زآنو هاتو بغـــــــــل مے کنے
و بآ خودت میگے
دیگــــــــــــــﮧ زورمـــــــــــــ نمے رســــــــــــﮧ.....!!


می بوسمـــت

زیرِ آوای اذان

به حـــکمِ "حــی علـــی خیـــر العمــل"

ﻏﯿﺮﺕ ﭘﺴﺮ ﺑﭽﻪ 4 ﺳﺎﻟﻪ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ
.
.
.
ﭘﺴﺮ ﺑﭽﻪ ﺍﯼ 4 ﺳﺍﻟﻪ
ﮐﻪ ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﮐﻪ ﮐﺎﺭﺧﯿﻠﯽ ﺑﺪﯼ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ
ﻣﺎﻣﺎﻧﺶ ﺩﻧﺒﺎﻟﺶ ﺩﻭﯾﺪ ﺗﺎﺑﯿﺮﻭﻥ ﺣﯿﺎﻁ
ﭘﺴﺮﮎ ﻫﻤﻮﻥ ﺟﻠﻮﯼ ﺩﺭ ﻭﺍﯾﺴﺘﺎﺩ
ﻭ ﺟﻠﻮﺗﺮ ﻧﺮﻓﺖ
ﻣﺎﻣﺎﻧﺶ ﻫﻢ ﮐﺘﮑﺶ ﺯﺩ ..
ﺑﻌﺪ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﺗﻮﺧﻮﻧﻪ
ﺑﺎ ﭼﺸﻤﺎﯼ ﭘﺮ ﺍﺷﮑﺶ ﺑﻪ ﻣﺎﻣﺎﻧﺶ ﮔﻔﺖ :
ﻓﮑﺮ ﻧﮑﻦ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﺴﺘﻢ ﻓﺮﺍﺭﮐﻨﻤﺎ ..
ﺗﻮﭼﺎﺩﺭ ﺳﺮﺕ ﻧﺒﻮﺩ

با خـــــــدایت حـرف بزن
بخنـد
درد و دل کن
اشک بریز
برایش ناز کن
خــــــــدا، خریدار بنده اش هســـــت
هر جـور کـــه بیــــایی دوستــــــــــت دارد...


دیگر به همه چیز شکـــ کرده امـــ

می گویند آب نطلبیده مُـــــراد است

هر چه بالا پایین می کنم نمی فهمم

اینـــ چشمانم پس کـــِـــی مراد می گیرند ؟

بـــا خــودم قـهــرم !

قـــول داده بــود تـــو را فـــَرامــوش کــند . . .

امــــا دیــشب دیـــدم . . .

بــا خیــال تــو صحــبت مــی کرد

مـادر بزرگـم رفتـــه تمـــوم دنــدان هاشـــو کشیـــــــــده بجــز یکـــی شــو :
میــگم : چرا ایــن یــه دونــه رو نکشیـــــدی ؟؟؟!
.
.
میــگه : میخـــوام بــا اون ؛ چــادرمــو بگیــــرم

سلامتی همهء مادربزرگا

درد و دل

حـــــــالم گرفته س حسابی

دلم بــــارون میخاد

ی گریه طولانی

و اروم کننده

خــــــــدایا

میشنوی صدامو؟؟؟؟؟

کمکم کن

میشنوی کمک میخام ازت

بخاطر من

یکی دیگه ناراحته

بخاطره من 

نتونس جلو خودشو بگیره

بخاطره من الان

داغونه

بخاطره حرفای من

الان باید کفاره کاری که نمیخاست رو بده.

خدایا خدایا خدایا

ارومش کن

نزار جذاب وجدان کاری که نمیخاستم 

رو بدم 

خدایا دستمون رو بگیر

خدایا 

کارش عمدی نبود

ببخشمون

خدایا 

خودت بهتر از هر کسی از دله بندش خبر داری

میدونی دردمون چیه

اما دلم میخاد بگم و بگم و بگم برات

بگم که نمیخام عزیزم ناراحت شه نگرانشم

نگران حالش نگران کفاره ی که باید بده خدایا از نگرانی در بیارم.

ببین خداجونم دلم دیگه جایی ناراحتی نداره

از هرچیزی میترسه که دوباره نشکنه

ببین خداجونم دلمو دیگه طاقت نداره

طاقت دوری

طاقت ناراحت دیدن عزیزدلم

طاقت نداره ببینه

خداجونم 

کمکمون کن بزار بعد چن وقت حالا

که دوباره خنده هام از ته دلمه 

حسم که واقعیه

خوشم باش

نزار بره نزار ناراحت شه

بخاطر منه روسیاه 

ببخشش

ببخشمون

بخشیده کار بزرگانه ببخشمون خدا

ی کاری رو ناخاسته انجام دادیم

ی کاره خعلی بد

تو این ماه

تو این روزا

ببخشمون خدا

دلم گریه میخاد دلم ارامش میخاد:((((((