ღبــهـ فــکــرمـ نبــاشـღ

ღبــهـ فــکــرمـ نبــاشـღ

^_^ماییم و نوای بی نوایی بسم اله اگر حریف مایی^_^
ღبــهـ فــکــرمـ نبــاشـღ

ღبــهـ فــکــرمـ نبــاشـღ

^_^ماییم و نوای بی نوایی بسم اله اگر حریف مایی^_^

ﯾﻪ ﺭﻭﺯﯼ ﯾﮑﯽ ﻭﺍﺳﻪ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺑﺎﺭ ﯾﻪ " ﮐﻠﻢ " ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻪ. ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺑﺮﮔﺶ ﺭﻭ ﻣﯿﮑﻨﻪ، ﻣﯿﺒﯿﻨﻪ ﺯﯾﺮﺵ ﯾﻪ ﺑﺮﮒ ﺩﯾﮕﻪ ﻫﺴﺖ ﻭ ﺯﯾﺮ ﺍﻭﻥ ﺑﺮﮒ ﯾﻪ ﺑﺮﮒ ﺩﯾﮕﻪ ﻭ ... ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺵ ﻣﯿﮕﻪ : " ﭼﻪ ﭼﯿﺰ ﻣﻬﻤﯿﻪ ﮐﻪ ﺍﯾﻨﺠﻮﺭﯼ ﮐﺎﺩﻭ ﭘﯿﭽﺶ ﮐﺮﺩﻥ؟ " ﺗﺎ ﺗﻬﺶ ﻣﯿﺮﻩ ﻭ ﺑﺮﮔﻬﺎ ﺗﻤﻮﻡ ﻣﯿﺸﻪ ﻭ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻣﯿﺸﻪ ﮐﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺗﻮﯼ ﺍﻭﻥ ﺑﺮﮔﻬﺎ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﻧﺸﺪﻩ. ﻣﺎ ﻫﻢ ﮔﺎﻫﯽ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﻭ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯾﻢ، ﺗﻨﺪ ﺗﻨﺪ ﻭﺭﻕ ﺑﺰﻧﯿﻢ ﻭ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ ﭼﯿﺰﯼ ﺍﻭﻧﻮﺭ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﺷﺪﻩ. ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯿﯿﮑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺁﻧﭽﯿﺰﯼ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺩﺭﮐﺶ ﮐﻨﯿﻢ ..

هر وقت گناهی می کنم خدا باهام قهر می کنه 

نهایت قهرش بین دو اذونه دوباره صدام می کنه 

ومن این بار می نویسم که خدا عشق است 

و من عاشق خدایی هستم که چه بخواهم و چه نخواهم دوستم دارد 

و می دانم : بدون لطف او تنهای تنهایم.

این پست دله منو لرزوند دله تو رو چی لرزوند؟؟؟؟؟؟

بسم الله الرحمن الرحیم

گیریم که امروز همه تو را برای زیباییت ستایش کردند....

 برنده همه مسابقه های بی حجابی شدید...

گیریم که توانستید زیباترین پسر شهر را دنبال خودتان بکشانید تا به شما التماس کند...

دوستتان هم به شما صفت امل و عقب مانده نداد..

ستاره شهر شدید،ستاره همه مهمانی ها...

 هر مدی هم که به  بازار آمد را اولین نفر شما تجربه کردید...

با آخرین مد چه خواهید کرد؟آن روزی که همه لباس هایت را دور میریزند و روی سنگ مرده شور خانه  کفن پیچت میکنند.....

به فکر آن زمان هستی که آخرین سنگ را میگذارند؟؟

کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ   همه شما خواهید مرد....دیدید وعده خدا راست بود..

خواب دیدم خواب اینکه مرده ام...........خواب دیدم خسته و افسرده ام

روی من خروارها از خاک بود...............وای قبر من چه وحشتناک بود

تا میان گور رفتم دل گرفت..................قبر کن سنگ لحد را گل گرفت

ناله می کردم ولیکن بی جواب.............تشنه بودم تشنه یک جرعه آب

بالش زیر سرم از سنگ بود..................غرق وحشت سوت و کور و تنگ بود 

خسته بودم هیچ کس یارم نشد............زان میان یک تن خریدارم نشد

هرکه آمد پیش حرفی راند و رفت...........سوره حمدی برایم خواند و رفت

نه شفیقی نه رفیقی نه کسی.............ترس بود و وحشت و دلواپسی 

آمدند از راه نزدم دو ملک.......................تیره شد در پیش چشمانم فلک

یک ملک گفتا بگو نام تو چیست.............آن یکی فریاد زد رب تو کیست

ای گنهکار سیه دل بسته پر..................نام اربابان خود یک یک ببر

در میان عمر خود کن جستجو...............کارهای نیک و زشتت را بگو

ما که ماموران حق داوریم....................نک تو را سوی جهنم می بریم

دیگر آنجا عذر خواهی دیر بود..............دست و پایم بسته در زنجیر بود

نا امید از هر کجا و دلفکار..................می کشیدندم به خفت سوی نار

چقدر تاریک شد...همه رفتند....

همه کسانی که عاشق زیباییت شده بودند،همه کسانی که تو را بخاطر نوع لباس پوشیدنت تحسین میکردند همه کسانی که اگر با مد پیش میرفتی تحقیرت میکردند....همه رفتند....همه کسانی که به خاطرشان ارایش و دلبری میکردی رفتند ،تنهای تنها هستی...

الان وقت سوال  و جواب است برای همه دل هایی که لرزاندی،و جوان هایی که با دیدن تو تحریک شدند و به گناه افتادند...اینجا باید جواب خیلی چیزها را بدهی..

التماس میکنی که تو را به دنیا برگردانند اما دیر شده،خیلی دیر

حاضری؟ آماده ای؟ کاراتو کردی؟ اون دنیاتو ردیف کردی؟ خیالت راحته؟

 

بسم الله...

 

کل نفس ذائقة الموت..

 

عکس در حال بارگذاری است. لطفا چند لحظه صبر کنید.

 

دست‌هایم گیج دلتنگی ست ؛ عصرهای جمعه باید دست‌هایت بیشتر باشد !

غرور در عشق معنایی ندارد

به او بگو دوستش داری وگرنه یکدفعه به خودت می آیی و میبینی؛

تو ماندی و تنهایی و یک عالمه غرور!!

وقتی که خانه نیستم

کلید را دم پله اول

زیر همان گلدان سفال همیشگی گذاشته ام

رویایت اگر آمد

پشت در نمی ماند !

بی تو

هر پاره‌ی دل‌ام را

به نام کسی دیگر کرده‌ام

به نام هرکسی که

کمی یا دمی

شبیه تو بود ..

*+*+*+*+*+*

گاهی سرزده

دیوانه‌وار

کوتاه

به دیدنم بیا

رگبار بهار باش ..

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

خیلی ها مترسک رو دوست ندارن

چون

پرنده ها رو میترسونه.

اما

من دوستش دارم

چون

تنهایی رو درک میکنه..


ایــنــکــه یــواشــکــی دلــتــنــگــش بــاشــی...


خــیــلــی بــهــتــر از ایــنِ کــه...


بــهــش بــگــی و جــوابــی نــگــیــری...

با تو هیچکس جز من بی سپر نمیجنگه...

با قطار آمده بود

وتعجب می کرد

از دیدن این کوچه

و پنجره هایی که راه نمی روند

یه روز یکی میاد که شما رو این نتیجه می رسونه که
عشقهای گذشته سوتفاهم بوده.

این یک حقیقت است!

این عکس آخری ست که می گیرم

از تو به یادگار .

نادیده گیر اشک مرا ، ای یار !

لبخند دلبرانه بزن لطفاً .

(احسان پرسا)



دکتر! دلم گرفته؛ به جای دوای قلب

یک بسته قرص خواب بده تا ببینمش

(احسان پرسا)






رنگ خون مون با هم نمی خونه
تـه فنجونمون با هم نمی خونه
باید با احترام از هم جدا شیم و
باید تسلیم تصمیم خدا شیم و
بذار پایان ما با گریه امضا شه
به نفع هر دو تا مونه ، بگو باشه
به نفع هر دومونه ، گرچه می دونم
غمت مثل خوره می افته به جونم
می دونم ، رفتنت خیلی برام سخته
می دونم ، هرکی با تو باشه خوشبخته
می دونم ، سخته اما با خودت لج کن
سر همین دوراهی راهتو کج کن
نمی گم من زدم احساسمو کشتم
نمی گم بعد تو خالی شده پشتم
نمی گم تا ابد یادت نمی افتم
فقـط می گم جدایی رو پذیرفتم
از اینجا تا ته دنیا خداحافظ
آهای دلتنگی فردا ! خداحافظ
یه خواهش می کنم : حرف منو گوش کن
تموم خاطره هامو فراموش کن
(پویا بیاتی)

یکی رفت و... یکی موند و ... یکی از غصه هاش خوند و ... یکی برد و...یکی باخت و... یکی با قسمتش ساخت و ...یکی رنجید ...یکی بخشید...یکی از آبروش ترسید ...یکی بد شد ...یکی رد شد ...یکی پابند مقصد شد ...تو اما باش! خدا اینجاست , تو قلب ماست ...

غصه دیوانه ام کردوقتی اورادست به سینه دیدم...من تمام راه رابرای آغوشش دویده بودم..

گـــــــــــــــاهی فقط بوی یه عطر 

شنیدن صداش 

خوندن اخرین smsش 

یک تشابه اسم 

برای چند لحظه .... 

باعث می شه دقیقا احساس کنی .....! 

که قلبت داره از تو سینت کنده می شه ... 

هیــــــس ...

اگـــه مـــاله مـــنی ،

اجـــازتـــم دستـــ منـــه ؛

همـــه چیـــزتـــم مـــال منـــه ،

پـــس چـــروکـــ پیـــشونیـــتم مـــال منـــه ،

تنـــها جـــایـــی کـــه بـــت اجـــازه میـــدم نـــاراحتـــ شـــی ...

زیـــر تـــابـــوتـــ منـــه

پـــس فـــقط بـــرام بخـــنـــد .


1jnt7v5676t6kc8uexyz.jpg

ツحس خوب یعنیツ
داد بزنی : بوس میخوااااااام
بگه : نمییییدم
بگی : غلط کردی مگ دست تو ... زود بوس !!!!
بگه : نمیخوام لب خودمه بوس نمیدم
بگی : عشششقم !!!!!
بگه : نه 
یکم با حالت معصومانه نگاش کنی 
بگه : کوفت اونجوری نگام نکن از بوس خبری نیس !!
محکم بغلش کنی و به زور بوسش کنی و بگی 
وقتی میگم بوس بده یعنی بوس بده لوووس 
با عصبانیت بگه :لوس عمته ولم کن 
بگی :من عاشق همین قهر کردناتم 
عشق خودمی تو 
:))

قـــــدر لحـــــظـه ها را بـدان …

زمـانــــــی می رسد که تـو دیگــــــــر قادر نیستـــــی بگـویـــــی :

جبــــــران مـــــی کـنم …

به ســــلامــتی " یـــاس " که گـــف... نــــه اهـــل جبــــــرانـم نه اهــــل انتقامـــــــم خـــــودم از اول باس دقـــت میکـــــــردم تـــــو انتخــــــــــابــــــــم...



زندگی یعنی بازی. سه ، دو ، یک … سوت داور............ بازی شروع شد!!! دویدی ، دست و پا زدی


،


غرق شدی ، دل شکستی ، عاشق شدی ، بی رحم شدی ، مهربان شدی… بچه بودی ، بزرگ شدی ،


پیر


شدی سوت داورــــــ0?ــــــــــ بازی تمام شد... زندگی را باختی اشکاتو پاک کن همسفر گاهی باید

بازی


رو باخت اما اینو یادت باشه باز می شه زندگی رو ساخت


توجه کنید والا

اگه سالها بعد سالهای خیلی دور بازم به یکی دلبستم...

دوســــتت دارم رو اصلا به زبون نمیارم...

قربون صدقه رفتن که هیچی...

نگرانی ام بروز نمیدم...

وقتی حالش خوب نبود باهاش صحبت نمیکنم و آرومش نمیکنم...

بجاش میگم برو یه دوش بگیر بهتر میشی....

باهاش زیاد بیرون نمیرم ، تا اگه جدا شدیم خیابونای شهر عذابم ندن...

به چشماش خیر نمیشم ، تا دلم گیر چشماش نشن...

سعی میکنم وقتی داره خودشو برام لوس میکنه بحث رو عوض کنم ،

تا صداش که یادم اومد دیوونه نشم....

وقتی خواست قسم بخوره که تنهام نمیزاره ، انگشتمو میذارم رو لبش و

میگم لازم نیس قسم بخوری ، حرمت خدا رو نشکون...

خلاصه اصلا بهش گیر نمیدم و پاپیچه کاراش نمیشم...

انگار نه انگار...

من تجربه کردم...

شما هم باخبر باشید...

تاوان دلبستن به آدما یه عمر پشیمونیه و گریه...!!!

با مزه این که آن روزی که من عاشق شدم ، موبایل اختراع نشده بود.
و تنها وسیله زلف گره بستن با معشوق ، کاغذ بود
و من همان شب بارها پاکنویس کردم ..
می خواستم برایشان نامه ای بنویسم ، مقدور نبود
البته در منزل ما همیشه ی خدا کاغذ بود ، قلم هم بود
ولی من خودم از فرط هیجان دست هایم را گم کرده بودم
که برای نوشتن غیر از کاغذ و قلم باید دستی هم باشد که بنویسد :
(( بسم الله الرحمن الرحیم ، من عاشق شما شده ام ..
مرا ببخشید ، گستاخی کردم و عاشق شما شده ام
می خواهم به وسیله این کاغذ از شما اجازه بگیرم
اجازه می فرمائید من گاهی خوابتان را ببینم ؟
ببخشید دست خودم نیست ،
آن چشم های محترمتان قلب ما را می لرزاند ..   

تو را به آبادی چشم هات نخند

خنده هات مرض دارد

آدم را بیمار می کند

آخر آدم گناه دارد به خدا ...

یک بار حوا

یک بار شیرین

یک بار لیلا

حالا تو ...
نخند

خنده هات استعداد شگرفی دارند

برای بیمار کردن یک شهر

برای به بیابان فرستادن هزار مجنون

برای تیشه زدن به ریشه ی هزار فرهاد ...


نخند

خنده هات مرض دارند

آدم بیمار می شود

تو می روی

درد شروع می شود

آدم می پیچد به خودش

تو که برنمیگردی

حالش را نمی پرسی ...